توضیحات
خلاصه رمان خان کوچک از فاطمه عبدی :
فواد خانی که تن مردم روستا با هر اخمش به لرزه در میاد
عاشق دختر عمشه ولی سراب عاشق خدمتکار عمارت اون شده باهاش فرار میکنه، بخاطر غرور زخمیش سراب رو عذاب میده تا روزی که اون دختر میفهمه فواد عاشقشه و عشق خودش به محمد واقعی نبوده و عاشق عاشقانه های فواد میشه .
یه دفعه شب درست موقع حجله سراب توسط محمد دزدیده میشه و….
*
مقداری از متن رمان خان کوچک:
با التماس به چشمان مادرم سارا نگاه کردم اما ناامید نگاه از نگاهم گرفت رو به او
رو به کسی که دخترکش را تحقیر کرده بود؛ میان یک مشت مرد و زن رعیت گفت:
من دارم میرم.
نزدیک فواد شد و دستی روی شانه اش گذاشت.
_فقط…
صحبتش را قطع کرد و با جدیت نگاهش کرد.
_خیالت راحت.
زانوانم را با انزوا در آغوش کشیدم و در حالی که سعی می کردم، بغضم را فرو ببرم
داد زدم.
_کجا میری مامان؟
چیزی نگفت فقط با غم خیره ام شد، با ترس دستانم را مشت کردم.
_بری می کشه بخدا این دفعه دیگه زنده م نمی ذاره.
بی توجه به عجز و ناله ام به طرف کلبه مان رفت، ناباور سرم را تکان دادم و خواستم
به طرف گندم بروم که از پشت یقه لباسم را چسبید؛ سرش را به صورتم نزدیک کرد.
زنان با ترحم نگاهم می کردند و مردان همانند کالای زر خرید و ارزان با صدای آرام در
عین حال خشمگینش دم گوشم گفت:
فکر این که بری پشت مامان من قایم بشی رو از سرت بنداز بیرون این سری یه گ*و*ه*ی
*
تعداد صفحات فایل پی.دی.اف : ۶۲۱
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.