توضیحات
رمان تن کامگی نویسنده :
فاطمه عبدی |
فصل اول) “عشق گاهی تلخ می شود به تلخی زهری کشنده آن قدر در رگ و پیت نفوذ می کند که بدون این که متوجه آن شوی جانت را می گیرد”. . از ترس مثل بید میلرزید دستش را روی دهانش گذاشت تا صدای نفس نفس زدن هایش مرد ترسناک این روزهایش را به سمتش نکشاند. با صدای رعب آورش مانند جنین در خود جمع می شود و خودش را بیشتر به کمد میچسباند ؛ از حفره کوچیک آن نگاهی به بیرون می اندازد درست |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.