دانلود رمان جهانگرد کوچک
نویسنده : رویا قاسمی
پارت اول رمان جهانگرد کوچک از رویا قاسمی:
_ساختمان دیرگچین، به صورت چهار ایوانیِ دوره سلجوقی است و حدود دوازده هزار متر(۱۲/۰۰۰)مربع وسعت داره! فضاهای موجود در این ساختمون رو می شه به فضاهای انسانی، دامی، و رفاهی تقسیم کرد! این بنا، دارای چهار برج گرد در گوشه هاست و دو برج با قائده نیم بیضی، در دو سوی سر در اصلی قرار گرفتند که سر در، در وسط دیوار جنوبی جای گرفته!
-اجازه خانوم، دیوار جنوبی کجاست؟!
اکیپ خوشمزه ی این هفته، دست برنمی دارن!
کلاه آفتاب گیرم رو که در حال سقوط هست، روی سرم تنظیم می کنم و اشاره ای به پشت سرش می کنم.
-درست پشت سرتون!
همه اشون برمی گردن و با دیدن سهراب، تور لیدرِ گروهمون که دست به کمر ایستاده؛ بلند می خندند!
حرکت می کنم و از بقیه هم می خوام که همراهم بیان و با صدای بلند، برای بچه ها این کاروان، سرای باستانی رو که جز مکان های مورد علاقه ی خودمم هست، توصیف می کنم.
– در دیر گچین بيست و چهار اتاق مسکونی یا حجره؛ چهار تالار بزرگ، مسجد، شبستان خصوصی، انبار علوفه، حمام و شش چشمه توالت، وجود داره! حالا کی می تونه به من بگه، مصالح به کار رفته برای ساخت دیر گچین، چی بوده؟!
از گرما، در حال سرخ شدن هستم؛ یك سری در حال عکس برداری از قسمت های مختلف بنا هستند و من که منتظر نگاهشون می کنم، تا جوابی به سوالم بدن که دختر قد کوتاهی، داوطلب مى شه!
-سیمان؟!
واقعا تو مدارس، چی یاد بچه هامون مى دن؟ دختر کناریش که گویی دوستشه، بلند می خنده و میگه:
-مگه اون موقع، سیمانم بود؟!
-اکی؛ به مغزاتون فشار نیارین.
صدای خنده و همهمه که بلند می شه، دست هام و محکم بهم می کوبم و با صدای بلند، ادامه مى دم:
-مصالح به کار رفته در دیرگچین؛ آجر، آهک، خشت و گچ بوده.
این بچه ها، سال اولی رشته جهانگردی هستند و این هفته رو به عنوان تحقیق و جست و جو، این محل رو برای بازدید انتخاب کردند؛ فقط امیدوارم که واقعا تحقیق و جست و جو کنند، هرچند که بعید می دونم! دریغ از یك سوال؟!
یکی از پسرهای عینکی و ریزه میزه که کنارم قدم برمی داره، می پرسه:
-خانوم صفا، من شنیدم این مکان، قبرستون هم داره! درسته؟
خداروشکر لااقل، یکی بالاخره چیزی پرسید.
-بله جانم، داره!
پسر دیگه ای کنارش قرارمی گیره و با بذله گویی، می گه:
-روح چی؛ روحم داره؟!
-بله جانم؛ علاوه بر روح، جن هم داره!
به قدری جدی نگاهشون می کنم که کمی رنگ از روشون می پره، قدم هام و تندتر می کنم و با فشار لب هام روی هم، جلوی خندیدنم و می گیرم.
نعیمه داره برای یه سری از بچه ها، توضیحات کاملی راجع به کوره پزی در این ساختمون مى ده، با این که نزدیک غروبه اما، هوا به شدت گرمه.
-به نظرتون اسم این مکان، چرا دیر گچینه؟
سوال همون پسر ریز نقش که اگه اشتباه نکنم اسمش محمد هست، برای بقیه هم گویی جالبه. یکی از بچه ها که حسابی اطلاعاتش کامله، در جوابش می گه:
-برای ساخت این مکان، از گچی استفاده می شده که دیر می گرفته! برای همین اسمش و گذاشتن دیر گچین!
همه می خندیم! مقنعه ام و روی سرم مرتب می کنم، هیچی مثل شال، برای من راحت نیست.
-بچه ها، این بنا رو به خاطر داشتن گنبدی از جنس گچ، دیرگچین نام گذاری کردند اما، حالا چنین گنبدی وجود نداره! بنای این جا مربوط به دوره ساسانی هست و اینجا رو در دوره سلجوقیان و صفویان و همین طور قاجاریان، مرمت و بازسازی کردند.
دوباره خوشمزه بازی یکی از بچه ها، سرریز می کنه.
-باقیه دوره ها هم که هر چی اون خدابیامرزا رشته کرده بودند، پنبه کردند!
اکیپ بامزه ی این هفته رو پشت سر می گذارم، یکی از دخترها که تو تمام طول صحبت هام داشت نت برداری می کرد، خودش و به من می رسونه.
-خانوم صفا ، شما هم مدیریت جهان گردی خوندین؟
-بله، تازه مدرکم رو گرفتم.
-چقدر عالی؛ چطور انقدر زود، مشغول به کار شدین؟
یعنی بگم که داییم صاحب این توره؟! نه، تصمیم درستی نیست؛ برای جوابی منطقی کمی سکوت می کنم که سهراب، بهمون ملحق مى شه.
-بهتره برگردیم، به شب نخوریم بهتره.
-باشه، مشکلی نیست، همه جا رو دیدیم تقریبا، جایی نمونده!
پسرا هم به ما می رسن که با بدجنسی می گم:
-البته قبرستون مونده، اگه بچه ها بخوان…
به طرز خنده داری از دورمون پراکنده می شن، من و سهراب می خندیم.
-بچه ها رو جمع کن راه بیفتیم، امشب تولد پریاست، دیر کنم پوستم کنده ست! شما هم دعوتی یادت که نرفته؟
با لبخند، چشمی می گم و طبق عادت همیشگیم، برای خبر کردن اطرافیانم یا گفتن حرفی، دستام و محکم بهم می کوبم و بلند اعلام می کنم:
-خوب بچه ها، همه جمع شین، کارمون اینجا تموم شده!
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از نگارشاپ خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد.
افزودن دیدگاه جدیدThere are no reviews yet.