نشسته بودم روى نيمكت توى پارك و ادامسم رو به روش مواقعى كه كرم هام شروع به لوليدن مي كردن، توى دهنم ميچرخوندم و با صداى بلند ميتركوندم. چقدر خوب ميشد اگه ما دختر ها رو به حال خودمون رها مي كردن، تا اون طورى كه دلمون مي خواد زندگى كنيم. كاش یه روزى می رسيد كه دیگه كسى از طرز پوشش دخترى قضاوتش نمی کرد..