توضیحات
دانلود رمان فصل دیوونگی
خلاصۀ رمان:
در مورد دختریه که بعد از طلاقش مجبور به ازدواج با برادر شوهرش می شه….
*
مقداری از متن رمان فصل دیوونگی :
آخرین پله محضر رو که پایین اومدم یه لحظه مکث کردم،حس میکردم قرار بوده کاری انجام بدم اما یادم نمیومد . . .
با صدا زدن اسمم به عقب برگشتم.نمیدونم با چه رویی به اسم صدام میزد. ده دقیقه ای بود که با این آقا صنمی نداشتم.
. پرتو –
با اخم برگشتم و گفتم: خانم رضایی. .از این لحظه به بعد با اسم کوچیک صدام بزنی عواقبش گردن خودته . . .
به عادت همیشه ابرویی بالا انداخت وگفت:
– خانم رضایی هر وقت خواستی میتونی بیای وسایلتو جمع کنی
خواستم بی تفاوت از کنارش رد بشم که باز گفت : فقط سعی کن وقتی باشه که من سر کار نباشم
پوزخندی زدم و گفتم :شما مدت هاست سر کاری آقای طاهری
از کنارش رد شدم.برادرش کنار ماشین ایستاده بود.
به عنوان شاهد اومده بود.بی توجه به او برای اولین تاکسی دست بلند کردم و سوار شدم.
آدرس رو دادم به راننده و چشم هام رو بستم … هرچند تصمیم نداشتم به مسائل اتفاق افتاده فکر کنم اما واقعا نمی شد. . .
سه سال از بهترین روزهای جوانی ام . . .
– رسیدیم خانم
با دقت به اطراف نگاه کردم، جلوی خونه بودم پول رو دادم و پیاده شدم .
در رو که باز کردم پونه به استقبالم اومد، در آغوشم کشید و با مهر کنار گوشم لب زد بهتر ،نبینم غصه بخوری ها.خلایق هر چه لایق لیاقتت رو نداشت.
لبخندی زدم. پونه همیشه شاد با جدیت داشت با من ابراز همدردی میکرد.
به طرف اتاق رفتم و گفتم :پونه یه کم میخوام استراحت کنم .
تا ته موضوع رو فهمید. مامان داخل اتاق خودش داشت نماز می خواند. سلام که داد به طرفش رفتم. آهسته گونه اش رو بوسیدم
– برا منم دعا کن. . . . . باشه مامان؟
لبخندی زد
-تمام دعاهای من و پدرت برا شما دو تاست .
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از نگارشاپ خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد.
افزودن دیدگاه جدیدThere are no reviews yet.