قسمتی از رمان
هر یک ثانیه ای که بدون اون می گذشت قدر یک سال طول می کشید. من این ثانیه ها رو چند سال بود که تحمل کرده بودم به امید تموم شدن دوری و رسیدن به کسی که می تونست مثل یه شمع به تاریک خونه قلبم روشنایی بده. ولی الآن مدت ها بود که دیگه اون کورسوی امیدم از بین رفته بود و حالا فقط باید به چه جوری سپری کردن روزای بدون اون فکر می کردم.
با قلبی خالی شده.. بدون انگیزه.. بدون امید.. تاریک.. سرد..
– صبح بخیر عشقم.. بیداری؟
با صداش به خودم اومدم و نگاهم و از سقف به چشمای روشنش دوختم. چونه اش رو قفسه سینه ام بود و با نگاه اغواگری بهم زل زده بود. نگاهی که نگفته می فهمیدم پشتش چیه و چه منظوری داره. ولی اون نمی دونست که من آدمی نبودم تا حرف نگاهش و پیش ببرم.. این رابطه برای لذت اون نبودکه پا به پاش برم. همه چیز فقط برای خودم بود.. اونم نه برای لذت.. برای فراموشی.. برای خستهشدن.. برای تموم شدن انرژی بدنم ..برای یک ساعت خواب بدون فکر کردن به منطقه ممنوعه ذهنم .
هر شبی که با یه آدم جدید غرق می شدم تو این کثافتی که با رفتنش برای خودم درست کردم.. دیگه به خودم اجازه نمی دادم ذهن کثیف و چرکم و به سمت اون الهه پاکی و نجابت سوق بدم. شاید خیانت کرد به احساسمون.. شاید پشت پا زد به همه چیز.. ولی پاک و معصوم بود و این می تونست تلخ ترین حقیقت زندگیم باشه.
بی اهمیت به نگاه مشتاق و شاید ملتمسانه اش از روی سینه برهنه ام کنارش زدم و بلند شدم که صدای اعتراضش به گوشم رسید:
– عهههه.. عشقم زوده که حالا. بیا یه کم دیگه بخوابیم!
چرخیدم سمتش و با تشر توپیدم:
– یک بار دیگه به من بگو عشقم تا دندونات تو دهنت خورد شه.
قیمت:
تومان22,000
موجود
تحویل اکسپرس
تحویل در کمتر از ۲ ساعت
امکان پرداخت در محل
تحویل بگیرید سپس پرداخت کنید
7 روز هفته، 24 ساعته
پشتیبانی آنلاین
ضمانت بازگشت کالا
تضمین بازگشت تا ۷ روز
محصولات مرتبط
نمایش همه