چه اتفاقی می افتد وقتی یک حیوان خونی عروس نورانی را در سرزمین مرگ پیدا می کند؟ الساندرو ‘آلفا’ ویلانووا که در خیابان های لوس فورتیس بزرگ شد، راه خود را به سمت اوج برداشت، برای بقای خود مبارزه کرد و همه چیز را در این روند از دست داد. شهری که در آن زمان از او دوری میکرد، اکنون شهری است که او حکومت میکند، هرچند به تنهایی، به عنوان پادشاه یک امپراتوری تاریک که تعداد کمی از او میدانند. دور از دنیای آلفا، زفیر د لا وگا یک زندگی عادی، خانواده معمولی، درام معمولی دارد. وقتی یک قاتل در شهر آلفا ولگردی میکند و جسد امپراتوری زخمیاش را جدا میکند و سندیکا وارد بازی میشود، شراکت آنها به چیزی عمیقتر، بادوامتر و قدرتمندتر از آنچه هر یک از آنها پیشبینی میکردند، تبدیل میشود. شر صعود می کند. تاریکی فرود می آید. نظم جدیدی متولد می شود.